نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

چندتا عکس از دردنه

نازنین زهرا در حال قام قام سواری هم قام قام سواری میکنم هم نود میبینم من دارم میرم ددر اول کیفمو میخورم بعد میرم ددر من با این موهای شاخ شاخی لالا دارم ...
3 خرداد 1390

بدون عنوان

  میلاد فاطمه زهرا بر همه مسلمانان مبارک و روز مادر مبارک م خداندا زیباترین لحظات را نصیب مادرم کن و همیشه سالم و شاد بدارش مادرم روزت مبارک امسال اولین ساله که من مامان شدم با مزه است نه خودم یه حسی مثل چمی دونم مثل قلقلک دارم همش خندم میگیره حس شاد و با مزه ای هست ایشالله همه خانمها اونو تجربه کنن خدایا ممنون از این گلی که به من هدیه دادی و من رو لایق مادر بودن دونستی هرچقدر بگم کمه خدایا شکرت راستی دست نازگل و بابایی هم درد نکنه امسال شیطون بلاها حسابی غافلگیرم کردن و برام یه کادو خوشگل گرفتند که بابایی عکسشو تو وبلاگ نازی گذاشته ممنون دستتون درد نکنه ایشالله جبران کنم ...
2 خرداد 1390

شب خوش عزیزم

دوباره فرشته کوچولو خوابیده و مامانی دلتنگش شده دوست دارم عزیزم همیشه سالم و خندون باشی ایشالله عروسیت رو ببینم مامانی این گل قشنگ تقدیم به خانم خوشکله مامانی   ...
2 خرداد 1390

کجایی بچگی چقدر زود گذشتی

  وایییییییییییییی خانواده دکتر ارنست محبوب ترین کارتون دنیای کودکی من یادش بخیر بچگی هام آقاجون نازنین زهرا بهم میگفت پسر شجاع (من مامان نازنینم ها نه باباش ولی خوب پسر شجاع بودم ) همه دختر ها عاشق پرین بودند میدونید تنها زنبوری که حاجی شده کیه ؟             ...
2 خرداد 1390

من دوباره رفتم ددر

امروز من و بابایی مامانی رو بردیم درر اول رفتیم خونه عمو جون بابایی بعد رفتیم  پارک که من عاشق آب نما شده بودم و میخواستم برم تو آب بازی کنم و کلی ذوق زدم از دیدن آب بعدش رفتیم یه دور پارک گردی کردیم و بعدش من سوار موتور بابایی شدم تا مامان و بابا رو برسونم خونه آخه من خیلی شیطون بلا شدم دوست دارم بشینم جلو موتور ولی مامانی و بابایی نمیزارند خلاصه خیلی خوش گذشت ولی مامانی یادش رفت دوربین رو بیاره و با موبایلش ازم عکس گرفت برا همین عکسام بی کیفیت شدند مامانی دفعه دیگه هواست رو جمع کن باشه  نازنین زهرا در حال تفکر در مورد آبنما من دلم میخواد برم تو آب همه جا پر آبه یعنی اون آبها کجا رفتن ؟ بذار ببینم این ز...
2 خرداد 1390

شیطونیهای نازنین زهرا تا الان

جیگمل مامان تا الان که هشت ماه و بیست روز هست که دلیل خنده های منو بابایی شدی تا  الان که با خنده های معصومت مامانی رو وادار میکنی گازت بگیره تا الان که هشت ماهه راحت نخوابیدم تا الان که .... بجز اینکه هر روز بیشتر عاشقت شدم هیچ حرفی برا گفتن ندارم شیطون بلا تا الان دیگه چادر رو میشناسی و اگه چادر سر کنم و بغلت نکنم گریه میکنی حدود یک ماهی میشه بای بای میکنی چهار دست و پا میری میشینی دستت رو به جایی میگیری و وای میستی امروز از یه نیم پله آشپزخانه بالا اومدی ظرف غذا رو میشناسی و حمله میکنی سمتش وقتی با من یا بابایی جایی میری سفت ما رو میچسبی و از غریبه ها میترسی به کارتون کلودی از نوزادی علاقه داشتی و داری و هیچ کارتون ...
1 خرداد 1390